من تمام اتوبوس های عمرم را عوضی سوار شدم این را مردی که خریدار ماشین های تصادفی بود به من گفت . بعضی وقت ها می رفتم پیشش با هم بین ماشین ها راه می رفتیم رویشان می نشستیم هیچ وقت نتوانستم صورتش را ببینم از پشت سر شبیه تو بود ولی با حرف هایش آزارم نمی داد برایم از موقعیت هایش حرف نمی زد و مثل تو مجبورم نمی کرد به کثافت کاری هایی که نکرده افتخار کنم . می گفت من نقاشی یک درختم توی کودکستان ها او اینطوری فکر می کرد دوست داشت من هم اینطوری فکر کنم . می گفت این را تمام آدم هایی که توی بغلش مرده اند قبل از مرگشان به او گفته اند .